گاهی یک بازی در زمینهای میدرخشد و در زمینهی دیگر حرفی برای گفتن ندارد. در این مقاله، به ۱۰ بازی ویدیویی خواهیم پرداخت که علیرغم گیمپلی خوب، داستان ضعیفی دارند.
دنیای بازیهای ویدیویی بسیار گسترده است. هر روز شاهد عرضهی بازیهای متنوعی هستیم که برخی از آنها به سرعت فراموش میشوند و برخی دیگر قابلیت این را دارند که سالها در گوشهی ذهن ما جا خوش کنند. حالت دوم معمولاً وقتی رخ میدهد که تمام اجزای یک بازی مثل گیمپلی، داستان، جلوههای بصری، موسیقی و خلاصه تکتک جزئیات آن کیفیت خوبی داشته باشند و بازی هم در زمان صحیحی انتشار یابد. چنین شاهکارهایی معمولاً تعدادشان خیلی کم است و همین هم باعث شده که لقب «شاهکار» به آنها تعلق یابد.
اما شاهکار نبودن یک اثر، یا لنگیدن آن در یکی از زمینهها، دلیلی بر بیارزش بودن آن نیست. این را هم باید در نظر گرفت که اصلاً خیلی از گیمرها، اهمیت زیادی به داستان نمیدهند و یک گیمپلی باکیفیت و سرگرمکننده میتواند خرید یک بازی را برای آنها توجیه کند. حتی برخی سریها سالهاست که با یک داستان کاملاً معمولی، میلیونها دلار میفروشند، چون ذات آن بازی برای سرگرمکننده بودن نیازی به یک داستان عمیق و چندلایه ندارد.
در این مقاله تمرکزمان بیشتر روی بازیهایی بوده که از آنها انتظار یک داستان بهتر را داشتیم، اما در این زمینه ناامیدکننده ظاهر شدهاند. در عوض گیمپلی آنها خفن و سرگرمکننده بوده و توانسته تا حد زیادی ضعف داستان را جبران کند. پس بدون مقدمهچینی بیشتر، بپردازیم به این ده بازی و در مورد آنها با هم گپ بزنیم!
۱۰- Monster Hunter World
Monster Hunter World واقعاً زیباست. دنیایی وسیع و پویا دارد که پر از هیولاهای عظیم و جانوران شگفتانگیز است. سیستم مبارزه با این هیولاها به شما حس واقعی یک شکارچی را القا میکند. باید استراتژی و تاکتیکهای خود را با دقت تنظیم کنید و هر حرکت خود را با توجه به نوع و رفتار هیولا انجام دهید. علاوه بر این، تنوع سلاحها و ارتقاهایی که میتوانید بر روی آنها انجام دهید، هر نبرد را تازه و جذاب نگه میدارد.
با این حال، داستان بازی چیزی جز بهانهای برای شکار و مبارزه نیست. ماجرا بیشتر به یک روایت ساده و کمرمق شباهت دارد که تنها به شما دلایلی کلی برای حضور در این جهان ارائه میدهد. شاید اگر یک روایت جذابتر و شخصیتهای عمیقتری وجود داشت، تجربهی کلی بازی به مراتب بهتر میشد، اما با این حال، عاشقان هیولا شکار کردن از هر لحظه آن لذت خواهند برد.
۹- Stellar Blade
از معدود آیپیهای کاملاً جدید سونی در نسل نهم، میتوان به بازی Stellar Blade اشاره کرد. گیمپلی این بازی با حرکات سریع و انیمیشنهای چشمگیر، کاملاً شما را به درون این دنیای دیستوپیایی میکشد. هر دشمن با دقت طراحی شده و هر نبرد، تجربهای منحصر به فرد از تاکتیک و مهارت است. انیمیشنهای روان و جلوههای بصری جذاب، هر مبارزه را به یک صحنهی سینمایی تبدیل میکند که ارزش تماشا دارد.
در مقابل، داستان بازی تنها یک سری ایدههای آشنا و سطحی است که عمق کافی ندارد. هرچند سازندگان سعی کردهاند به بازی یک خط داستانی احساسی و معنادار اضافه کنند، اما موفق نشدهاند شخصیتها و دنیای بازی را به شکل قابل توجهی پردازش کنند. نتیجه، یک ماجراجویی زیبا و اکشن محور است که در آن، شاید بیشتر از آنچه به داستان اهمیت بدهید، روی گیمپلی بازی متمرکز شوید.
۸- Dying Light 2: Stay Human
Dying Light پس از عرضهاش به سرعت توانست به یکی از بازیهای موردعلاقهی زامبیدوستان تبدیل شود! نسخهی دوم با تمرکز بر پارکوربازی و نبردهای نزدیک خود، توانست تجربهی بازی اول را چند برابر بهتر کند. جهان بازی پر بود از جزئیات و مکانهایی که میتوانستید کاوش کنید و به کمک مهارتهای پارکور خود به راحتی در آن حرکت کنید. مبارزات نزدیک و حرکات روان شما را درگیر و خون شما را پر از آدرنالین میکند. اما داستان بازی چندان قوی نیست و پرداخت شخصیتها و روایت آن سطحی و ناتمام به نظر میرسد. این بازی میتوانست با یک داستان قویتر، تجربهای واقعاً بینظیر باشد، اما تمرکز بیشتر بر روی گیمپلی و سیستم پارکور باعث شده تا داستان به حاشیه برود و جذابیت کمتری داشته باشد.
۷- The Division
تریلرهای The Division نشانگر یک دنیای سرد و تاریک بودند که داستان در آن نقشی پررنگ ایفا میکند. البته از آنجایی که بازی مال کمپانی یوبیسافت بود، از اول هم میشد حدس زد که کیفیت بازی اصلی قرار نیست شباهت چندانی به تریلر آن داشته باشد!
The Division شما را به نیویورکی پساآخرالزمانی میبرد، جایی که باید با گروههای متخاصم برای بقا مبارزه کنید. طراحی دنیای بازی به شدت واقعگرایانه است و احساس سرد و بیرحمانهای که از خیابانهای خالی و ویران نیویورک منتقل میشود، شما را به درون خود میکشد. گیمپلی بازی بر اساس تیراندازی تاکتیکی و همکاری چندنفره بنا شده است و برای طرفداران این سبک به شدت جذاب است. اما داستان بازی بیشتر بهانهای برای این ماجراهای اکشن است و عمق خاصی ندارد. بهخصوص برای کسانی که به دنبال تجربهای داستانمحور و احساسی هستند، این بازی ممکن است ناامیدکننده باشد.
۶- Mercenaries
کسی یادش میآید داستان Mercenaries از چه قرار بود؟! احتمالاً نه، اما تمام طرفداران، گیمپلی فان و مهیج این بازی را به خاطر دارند! در Mercenaries، شما در نقش یک جنگجوی گردنکلفت وارد میدان نبرد میشوید و میتوانید با هر ابزاری که در دست دارید دشمنان خود را نابود کنید. گیمپلی بازی، آزادی زیادی به شما میدهد و بهعنوان یک مزدور، میتوانید هر چیزی که پیشرویتان میبینید را خرد و خاکشیر کنید! این آزادی و امکان استفاده از تاکتیکهای مختلف، شما را به انجام ماموریتها ویرانگرانه ترغیب میکند.
اما از طرف دیگر، داستان بازی چیزی بیش از یک روایت ساده نیست. انگیزههای شخصیتها و جزئیات مربوط به دنیای بازی بسیار کم پرداخته شده و تنها به شما توضیح میدهند که چرا باید از قدرت و خشونت خود استفاده کنید. این بازی بیشتر از اینکه به دنبال یک روایت منسجم باشد، به تجربه تخریب و نبردهای بزرگ متکی است و اگر همین برایتان کافی باشد، عاشق این بازی خواهید شد!
۵- Borderlands 3
سری پرآوازهی Borderlands نیاز به معرفی چندانی ندارد. نسخهی سوم این مجموعه یک تیراندازی دیوانهوار و پر از لحظات طنز و پر هرج و مرج است. طراحی دنیای بازی و گرافیک کمیک مانند آن، با شخصیتهای جذاب و دیالوگهای طنزآمیز ترکیب شده تا فضایی بیهمتا را ایجاد کند؛ فضایی که مشابه آن را فقط در نسخههای پیشین همین مجموعه میتوانید ببینید. گیمپلی بازی بسیار پرانرژی است و هر بار که وارد میدان نبرد میشوید، با ترکیبی از اسلحهها و مهارتهای متفاوت مواجه میشوید که هر بار تجربهی بازی را متفاوت میکند.
داستان بازی اما به شدت کلیشهای و سطحی است. شخصیتهای منفی و روایت کلی چندان قوی نیستند و به نظر میرسد که سازندگان بیشتر تمرکز خود را بر روی گیمپلی و طنز بازی گذاشتهاند تا عمق دادن به داستان. نتیجه، تجربهای لذتبخش ولی نسبتاً خالی از بار معنایی است، بهویژه برای بازیکنانی که در نسخههای قبلی داستان بهتری را شنیده بودند.
۴- Vanquish
شک نکنید که Vanquish یکی از بهترین بازیهای اکشنی است که میتوانید تجربه کنید. جایی که مهارت در حرکات سریع و تیراندازیهای دقیق حرف اول را میزند. گیمپلی بازی پر از صحنههای اکشن و هیجانانگیز است که هر لحظه بازیکن را درگیر نگه میدارد. با سیستم اسلاید و حرکتهای سریع، شما میتوانید دشمنان را از زوایای مختلف هدف بگیرید و به شکلی هیجانانگیز، ترکیبی از تاکتیک و تیراندازی را به نمایش بگذارید. اما داستان بازی شبیه یک فیلم اکشن معمولی است که به اندازهی کافی عمیق و پیچیده نیست. شخصیتها بیشتر به تیپهای آشنای ژانر اکشن شبیه هستند و انگیزههایشان بهطور سطحی پردازش شده. در نهایت، Vanquish میداند که با گیمپلی منحصر به فرد خود مخاطبانش را جذب میکند و همین موضوع باعث میشود که داستان به چشم نیاید.
۳- Prototype
در Prototype، شما با یک تجربهی خالص از خشونت، تخریب و هیجان روبرو هستید. نقش شما به عنوان یک شخصیت با قدرتهای فراوان، این است که در شهری پر از دشمنان و هیولاها به دل دشمن بزنید و هرچیزی که بر سر راهتان است را به ویرانه تبدیل کنید. گیمپلی بازی به شدت آزاد و پر از لحظات هیجانانگیز است که میتوانید به اشکال مختلف دشمنان را از میان بردارید. اما داستان بازی با عمق و پرداخت کمی روبرو است و نمیتواند به اندازهی گیمپلی خود شما را تحت تاثیر قرار دهد. اگرچه سعی شده تا شخصیت و انگیزههای او شرح داده شود، اما به نظر میرسد که در نهایت داستان، تنها یک بستر برای تخریبهای بیپایان است. هرچه هم که باشد، کسی نمیتواند انکار کند که این بازی چقدر فان بود!
۲- Just Cause Series
روی جت در حال پرواز پارکور کنید، گاوهای بختبرگشته را به هوا بفرستید و تنهایی یک ارتش را قلع و قمع کنید، اما از Just Cause داستان نخواهید! Just Cause از آن سری بازیهایی است که همهی قوانین را زیر پا میگذارد تا به شما اجازه دهد جهان اطراف خود را به یک زمین بازی بزرگ تبدیل کنید. در این بازی، هر وسیلهای که میبینید، از هواپیما گرفته تا موشکها، قابل استفاده است و میتوانید آنها را برای ایجاد تخریبهای بیسابقه به کار بگیرید. لذت انفجارهای بزرگ و اکشنهای پرشور، بخشی جداییناپذیر از گیمپلی است که شما را ساعتها مشغول نگه میدارد.
داستان بازی اما چندان قوی نیست و به نظر میرسد که بیشتر برای توجیه این آزادی عمل ایجاد شده است. شخصیت اصلی، یک قهرمان کلیشهای است که هرچند جذاب است، اما نمیتواند به تنهایی روایت پیچیدهای را ارائه دهد. با این حال، شاید نیازی هم به یک داستان عمیق نباشد، زیرا آزادی عملی که بازی به شما میدهد، تمامی تمرکزتان را بهسمت نابودی و ماجراجویی سوق میدهد.
۱- Metal Gear Solid V
میدانم عجیب است که این بازی در جایگاه اول لیست قرار دارد، چون اگر در مورد بقیهی بازیهای سری حرف بزنیم، داستان بازی میتواند بزرگترین نقطهی قوت آن باشد. اما جریان پنجمین نسخه از دستپخت کوجیما کمی متفاوت است! اغراق نیست اگر بگوییم Metal Gear Solid V با گیمپلی باکیفیت خود، مرزهای سبک مخفیکاری را جابجا کرد. طراحی مأموریتها بسیار پیچیده و پرجزئیات بود و هر مرحله شما را به چالش میکشید تا بهترین روش را برای رسیدن به هدف انتخاب کنید. جلوههای بصری بازی حرف نداشتند و دنیای باز آن، غرق در جزئیات و امکانات مختلف بود.
اما داستان بازی، که همیشه از نقاط قوت سری Metal Gear بوده، این بار به اندازهی قبل چنگی به دل نمیزند. روایت اصلی بازی پر از خلأ و حفرههای روایی است و پایانبندی آن نمیتواند به اندازهی مأموریتهای قبلی شما را راضی کند. به خصوص اگر این بازی اولین تجربهی شما با سری Metal Gear باشد، احتمالاً چیز زیادی از جریان آن متوجه نخواهید شد. به نظر میرسد که تمرکز اصلی سازنده بر روی گیمپلی و تجربهی تاکتیکی بوده و داستان را نیمهکاره رها کرده است.
تعداد بازیهای این چنینی کم نیستند، پس حالا نوبت شماست که بازیهایی که فکر میکنید میتوانستند در این لیست بیایند را در بخش نظرات بنویسید.
منبع