این روزها، الدن رینگ و بستهاحلاقیش کلی سر و صدا کرده و همه جا صحبت از سختی زیاد بازیه. احتمالا کلیپهای زیادی از باسفایتهای رلانا و مزمر دیده باشید که حسابی بازیکنها رو عصبانی کردن و حتی گاهی اوقات اشکشون رو هم درآوردن! این اتفاق احتمالا برای همهی ما یکبار رخ داده. اینکه یک باسی رو نمیتونیم بکشیم و کلی عصبانی میشیم. برای همین بهونه خوبی پیدا کردیم تا از تیم تحریریه ویجیاتو بپرسیم تا چه باسفایتی کلی عصبانیشون کرد و حتی اونا رو تا مرز اشک درآوردن هم پیش برد. با ما همراه باشید.
به نظر من Cuphead یکی از بهترین و سختترین بازیهای چند سال پیش محسوب میشه. سختترین باس بازی آخرین باس اون نیست. King Dice شخصیتیه که چند بار تو طول داستان بهش برخورد میکنید و درنهایت وقتی بهش میرسید خیلی زود متوجه میشید اصلا قرار نیست سناریوی سادهای پیش روتون باشه. باید ۳تا مینیباس رو به صورت مینیگیم بزنید تا درنهایت به خود باس اصلی برسید. نکته اینجاست اگر تو طول این مسیر شکست بخورید باید دوباره اون رو از اول شروع کنید!! درنهایت تنها راه شکست دادن King Dice زمانبندی دقیق برای Parry کردن حملههاشه. یک تجربه عجیب و زجرآور که حداقل با موزیک فوقالعادهای همراهه.
محمدامین بهتوئی
بازیای که من رو اخیرا خیلی اذیت کرد، ریمن لجندز و اوریجینز بودن. برای بار چندم داشتم ریمن لجندز رو روی ویتا تموم میکردم و یک سری از مراحل بازی واقعا اشکم رو در آوردن. مثلا آخرین مرحله نجات پرنسسها توی لجندز و یه سری از باسفایتهای اوریجینز واقعا سخت بودن و حداقل نیم ساعت وقتم رو گرفتن تا تمومش کنم. با این حال ریمنها همچنان جزو گیمهای مورد علاقهم توی ژانر پلتفرمرن که به شدت ارزش تکرار بالایی دارن.
مسعود تیموری
وقتی بحث باسفایتهای سخت میشه، توی ذهنم کلی اسمهای مختلف میان؛ از اسمو و اورنستین گرفته تا همین باس آخر Shadow of the Erdtree که تازگیا منتشر شده. طبیعیه که هر کدوم از این موارد میتونن خاطرات تلخ و شیرین زیادی رو برای همه ما زنده کنن اما نمونهای که در حال حاضر میخوام ازش حرف بزنم، بیشتر از هر چیز خنده داره. یادم میاد که با دوتا از دوستام بلادبورن بازی میکردیم و هرکدوممون هم کلی ادعا داشتیم که میتونیم از پس هر باسفایتی بربیاییم. دوستم قرار بود با Lawrence, The First Vicar مبارزه کنه و این در شرایطی بود که داخل نیو گیم هفتم قرار داشت. این یعنی سختترین حالت ممکن و حالا تصور کنید که سه نفر بخوان همزمان با این باس مبارزه کنن. در واقع ما میخواستیم یه کار خیلی سخت رو انجام بدیم. نتیجه مبارزه چهار روزه ما با این باسفایت، بیشتر شبیه به گرگم به هوا بازی کردن بود؛ چون هر کدوممون فقط از دست لارنس فرار میکردیم و جرات نداشتیم بهش ضربه بزنیم. هنوز صدای جیغ زدن دوستام توی گوشمه که چجوری برای زنده موندنشون، دور اتاق باسفایت میدوییدن و اصلا کاری با مبارزه نداشتن.
امید صدیق ایمانی
جینپاچی میشیما توی تکن ۵. بهترین آرزوها رو برای هر کی که مسئول طراحیش بوده دارم!
رایان زجاجی
اولین تجربه من از بازیهای فرام سافتور بین عناوین سولزلایکی که ساخت سکیرو بود. حقیقت هم به عنوان تجربه اول، سر تموم کردنش پوستم حسابی کنده شد! تقریبا تمام باسهای سکیرو سخت و نفسگیرن، اما اولین باری که با «گنیچیرو» روبرو شدم، عذاب خالص بود. فکر کنم نزدیک چهار پنج روز فقط داشتم سعی میکردم گنیچیرو رو شکست بدم. بالاخره هم موفق به این کار شدم، اما حس میکنم زخمی که روی اعصاب و روانم به جا گذاشت تا ابد بمونه!
مجتبی محمودی
کنترل کلا بازی چندان راحتی نیست و هیچ درجه سختی نداره. باسهای بازی نسبتا اوکی بودن ولی باسفایت سالوادور برای همیشه توی ذهن من موند! به قدری که این باس اعصاب منو خرد کرد و منی که استراتژی شکست دادن باس رو یاد نمیگرفتم و بارها و بارها کشته میشدم! یادمه نیم ساعتی فقط کشته میشدم و آخر مجبور شدم تا یوتیوب برم و ببینم بقیه چطوری این باس رو شکست میدن و بالاخره ترفندی که میشه برای باس زد رو فهمیدم. اگرچه با همون ترفند هم نبرد خیلی سختی داشتم ولی با یکی دو بار مردن دیگه بالاخره تونستم سالوادور لعنتی رو بکشم. اما میدونید قسمت دارک ماجرا کجاست؟ اینکه بعد از این باسفایت، دشمنهایی شبیه به سالوادور به دشمنان معمولی تبدیل میشن و شما باید مدام اونا رو بکشید :))
علیرضا طالقانی
شما چه باسفایتی رو به یاد دارید که حسابی عصبانیتون کرده باشه؟ حتما نظرتون رو با ما به اشتراک بذارید!
بیشتر بخوانید:
منبع: https://vigiato.net/p/480877