نگاهی به فیلم Poor Things؛ بیچارگان این داستان کیستند؟

فیلم بیچارگان براساس رمانی با همین نام ساخته شده است. این رمان که نوشته  نویسنده اسکاتلندی، السدیر گری (Alasdair Gray) است و در سال ۱۹۹۲ منتشر شد. Poor Things در همان سال توانست جایزه داستان گاردین و چندین جایزه دیگر ببرد و تحسین‌های بسیاری بشنود. بیچارگان فیلم جدید کارگردان یونانی، یورگس لانتیموس (Yorgos Lanthimos) است. فیلم از نظر بصری مجلل و زیرکی‌اش بازیگوشانه و مسرت‌بخش است. البته آن‌قدر هم از خود راضی به نظر می‌رسد که نوشتن این‌ ری‌ویو تقریبا بی‌دلیل به‌نظر برسد… خب، تقریبا!

دکتر باکستر ادامه‌دهنده راستین راه دکتر فرانکشتاین!

فیلم فرانکشتاین را دیده‌اید؟ یا کتابش را خوانده‌اید؟ پس خیلی زود ویلم دفو (Willem Dafoe) باید شما را یاد آن هیولای ظاهرا ترسناک مخلوق دکتر فرانکشتاین بیندازید. اما او انگار هم مخلوق بی‌اسم دکتر فرانکشتاین است که با اسم «فرانکشتاین» می‌شناسیم و هم خودش دکتر دیووانه‌ای که مرده‌ها را زنده می‌کند! در فیلم که جلو‌تر می‌رویم می‌بینیم پدر دکتر گادوین باکستر (Dr. Godwin Baxter) آزمایشی نبوده که روی پسرش انجام نداده باشد. در کنار حال و هوای فیلم، شاید همین شما را به فکر فرو ببرد که نکند او هم مخلوق دست‌ساخته پدرش باشد و نمی‌داند؟

به هرحال، طرف دیگر داستان بلا است؛ دختری زیبا. در داستان فرانکشتاین وقتی می‌بینند که او توانایی خلق موجودی را داشته و با این که تنهاست یک مرد را به زندگی بازگردانده، برایشان عجیب می‌شود. البته او هم می‌گوید دنبال این‌جور سوءاستفاده‌ها نیست و فقط در جهت علم حرکت می‌کند. اما شاید در نگاه اول به‌نظر برسد نسخه گادوین باکستر سر عقل آمده و برای خودش زن زیبایی پیدا کرده! البته که فقط  گمان است و همان بخش اول فیلم تکلیفش را با این موضوع روشن می‌کند.

شوخی با اسم‌ها؟

در انتخاب اسم‌ها هم انگار شوخی کوچکی جا داده شده است. تکلیف اسم بلا که مشخص است. احتمالا وقتی وقتی دکتر باکستر پیدایش کرده و به او زندگی دوباره داده، باتوجه به صورت زیباییش، اسم او را زیبا گذاشته. اما اسم دکتر که معنی اصلیش دوست خوب و یا دوست خدا می‌شود در حالت کوتاه شده God خوانده می‌شود و فقط بلا را می‌بینیم که او را با اسم صدا می‌کند و گاهی استفاده از این اسم افراد را گیج می‌کند انگار که واقعا درباره خدا حرف می‌زند! گرچه برای بلا، گادوین باکستر بیشتر از دوست، نقش خدا دارد.

پزشک دیوانه‌ای که از پس معالجه خودش برنمی‌آید

 

آبی رنگ افسردگی و حزن است!

اما به داستان فیلم برگردیم… Poor Things با تصویری آبیِ آبی شروع می‌شود…زنی که با لباس آبی می‌خواهد خودش را برای همیشه در آبی دریا دفن کند. به‌اندازه کافی افسرده‌کننده است، نه؟ این پیش‌نمایشی است که بعد از آن تازه وارد روایت می‌شویم. حالا جهان از آبی به سیاه و سفید تبدیل شده است. همان زن با حرکاتی ربات‌وار صداهایی موسیقیایی تولید می‌کند. انگار مسخ‌شده فقط کلاویه‌های پیانو را فشار می‌دهد و… مردی با چهره هیولاوار وارد می‌شود با لبخند یک‌طرفی از دور نگاهش می‌کند، انگار که زندان‌بان باشد —که تقریبا هست— و بعد هم انگار بلا را از سوراخ کلید می‌بینیم با آستین‌هایی پفی‌تر از قبل…حالا پیانو و بلایی که پاهایش را روی پیانو گذاشته. از همین‌جاها لنز فیش‌آی هم وارد می‌شود تا تصاویر کشیده و معوج به نظر برسند و بدانید چیزی در این‌جا می‌لنگد! با دیدن بلا سر میز غذا دیگر واقعا می‌فهمیم که عقلش را ازدست داده است—که البته نه، او فقط بچه شده!

اگر بدانید چرا بلا به این حال و روز افتاده است، فکر می‌کنید گادوین باکستر هیولاست؟ بعید است. فیلم او را بیشتر دانشمندی عمل‌گرا نشان می‌دهد که برای تجربه دست به کارهای عجیب زیادی می‌زند. شاید مهم‌تر از همه دو چیز گناه او را در بازیچه کردن زندگی انسان/انسان‌های دیگری بدون آگاهی خودشان می‌شوید: اول این‌که او این کنجکاوی‌ها و آزمایش‌ها را حتی بر خودش مجاز می‌داند و هیچ‌وقت از پدری که بلاهای زیادی سرش آورده شکایت نمی‌کند و حتی از زوایایی تحسینش هم می‌کند. مسئله بعدی هم این است که او عملا مرده‌ای را زنده کرده است؛ کسی که اصلا نباید وجود می‌داشت به هرشکلی که بوده حق حیات روی این کره خاکی را به دست آورده است و خب برای این‌کار هم از آن انسان اجازه نگرفته است؛ مگر خدا برای خلق انسان‌ها ازشان کسب اجازه می‌کند؟!

در ادامه می‌بینیم گادوین باکستر پزشک و جراح مشهوری است که در دانشگاه هم تدریس می‌کند. او یکی از دانشجویانش که انگار ذهن بازی‌تری دارد را به خانه می‌آورد تا در بررسی و نظارت روی پروژه بلا به او کمک کند. بین این مرد جوان و بلا هم ارتباطی قوی شکل می‌گیرد.

داستان بلا

اما داستان اصلی فیلم داستان بلاست…داستان تلاش او برای پیدا کردن خودش، بالغ شدن و کشف جهان اطرافش. او نوزادی است در بدن زنی بالغ. پس باید همه‌چیز را از اول یاد بگیرد. یعنی مغزش دوباره بتواند کنترل بدنش را به‌دست بگیرد. پس نه تنها موقع راه رفتن تلو‌تلو می‌خورد بلکه درکش از قواعد اجتماعی، عرف، ادب و… هم به‌اندازه یک طفل است. پس اگر اعمال و رفتارش را به‌عنوان بزرگ‌سال ببینیم و بررسی کنیم اشتباه است. اما مردم دانسته یا نادانسته گاهی از اعمالش شوکه می‌شود چون او را به چشم بزرگسالی که جامعه‌پذیر شده می‌بینند.

بلا، شاید از نظر این داستان تجسم غریزه در انسان بزرگ‌سال مدرن باشد. تخیلی در پاسخ به این سوال که اگر تمدن نبود یا قوانینش به این شکل و محدودکننده نبود ما چطور رفتار می‌کردیم؟ نزدیک‌ترین چیز به این حالت کودکان هستند. آن‌ها هنوز چیزی از قواعد اجتماعی نمی‌دانند و زنجیر‌های عرف به دست و پایشان بسته نشده است.

حالا این کودک در بدن بزرگسال گیر افتاده است. از طرفی در خانه پزشک دیوانه فرانکشتاین‌واری بزرگ شده. پس نه تنها همه‌چیز را با منطق خشک و بی‌واسطه می‌سنجد بلکه آزمون و خطا و امتحان کردن جزء ثابت زندگی‌اش محسوب می‌شوند. او می‌خواهد از همه راه‌هایی که زندگی پیش رویش می‌گذارد سر دربیاورد. انگار پزشکی در آزمایشگاه هرچه به ذهنش می‌رسد ترکیب و آزمایش می‌کند تا داروی سرطان را پیدا کند یا واکسن آبله.

طبق گفته‌های بالا، زندگی بلا را می‌توان به پنج مرحله تقسیم کرد. در ادامه نگاه کوتاهی به هرکدام از مراحل می‌اندازیم.

نوباوگی

ابتدای فیلم با بلای کودک مواجهیم که تازه خوردن، حرف زدن، راه رفتن و حتی استفاده از دستشویی را باید یاد بگیرد. درک او از جهان اطرافش محدود است و اجازه رفتن به محیط خارج از خانه را هم ندارد. اما او اولین کشف را انجام می‌دهد…کشف بدن خودش. اتفاقی که برای هر کودکی می‌افتد. اما تفاوت این‌جاست که بدن بلا بزرگ‌سال است و از نظر فیزیکی تمایلات و درک نیاز‌های جسمی و جنسی در آن وجود دارد. پس رفتار و تلاشش تبدیل به تصویر تابوشکنی بزرگی می‌شود. اما رفتار او کاملا کودکانه و معصوم است؛ او کلید خوشحالی را پیدا کرده و تلاش می‌کند خودش را خوش‌حال و حتی می‌خواهد دیگران را هم در این کشف سهیم کند. از قواعد و ساز‌و‌کارهای اجتماعی روی سر او که نه هنوز درکی از نیاز جنسی دارد و نه از ادب و عرف خراب می‌شوند.

بلوغ جنسی: کشف خود و جهان

دو اتفاق مهم زمینه‌ساز تلاش بلا برای خانه امن گادوین باکستر یا بهشت برین خدا می‌شوند __گاد حتی برای او کسی را در نقش آدم برای حوا هم در نظر گرفته بود.__ اول از همه همان بلوغ زودرس جنسی و شروع مسیری برای کشف خود است و بعد از آن‌ هم علاقه بلا برای آشنایی با جهان بیرون. یکی از روز‌ها بلا، گادوین و مکس به پارک می‌روند. پیک‌نیک آن‌ها خیلی زود با حضور دیگر مردم شهر به پایان می‌رسد. چرا؟ چون ظاهرا گادوین زیاد از مراوده با مردم خوشش نمی‌آید، چون شاید او را به شکل هیولایی از شکل‌افتاده می‌بینند و به او زل می‌زنند. آن‌ها سوار کالسکه می‌شوند تا برگردند. اما بلا باز هم می‌خواهد پیاده شود، او بستنی می‌خواهد. البته باتوجه به پیشینه بلا و چیزی‌که در ادامه داستان می‌بینیم، بی‌راه نیست اگر بگوییم مهم‌ترین نگرانی گادوین شناخته شدن او بوده. درواقع بیشتر از آن‌که بخواهد خودش را مخفی کند، می‌خواست بلا را مخفی کند.

بلا از این وضعیت ناامید شده. در همین حال گادوین وکیلی را به خانه می‌آورد تا قراردادی حقوقی را تنظیم کند و مانع خروج بلا از خانه شود. اما همین وکیل از سر کنجکاوی خانه را دنبال بلا می‌گردد و زیبایی بلا برای اغوایش کافی است. اما این را هم در نظر بگیرید که دانکن شخصیتی شبیه به دون ژوان دارد. او دوست دارد زن‌ها را اغوا کند، از آن‌ها یا با آن‌ها لذت ببرد و بعد از مدتی کنارشان بگذارد و سراغ نفر بعدی برود. برای او چه کسی بهتر از بلا؟ بلا غریزه جنسی افسارگسیخته‌ای دارد که تازه دارد رشد می‌کند و هنوز تحت کنترل درنیامده است. این‌بار صحبت از اخلاقیات اجتماعی نیست. بلکه مسئله ذهن جوانی است که به تازگی چیزی برای تجربه پیدا کرده است و از طرفی هنوز آن‌قدر خام است و جهان ناآشنا که چیز دیگری برای سرگرم کردن و درک کردن ندارد. دانکن درواقع دروازه‌ای است که اجازه می‌دهد بلا به سمت زندگی واقعی برود.

کشف هویت در فیلم Poor Things

مواجهه با جهان واقعی و آزمون و خطا در یافتن مسیر زندگی

بلا جذب دانکن شده و منتظر فرصتی بوده که بتواند خارج از خانه را هم ببیند پس از پیشنهاد دانکن برای سفر به لیسبون استقبال می‌کند. مکس و گادوین هم تصمیم می‌گیرند با او کنار بیایند و به هرحال بپذیرند که او هم انسان است با تمام آزادی‌های فردی‌ای که شایسته هر انسانی است. تصاویر فیلم تقریبا از جایی‌که بلا پیله‌اش را پاره می‌کند و سفرش در جهان آغاز می‌شود رنگ می‌گیرند.

روز‌های اول و شروع فصل لیسبون برای دانکن بهشت است. بلا همان‌چیزی است که او می‌خواهد، زیبا، ناآشنا به همه‌چیز و حرف گوش‌کن و خوش‌گذران. اما خیلی زود حوصله‌اش سر می‌رود و برای اولین بار تنها در کوچه و خیابان‌ها می‌گردد و هرطور که دلش می‌خواهد رفتار می‌کند، بدون هیچ مراقبی. این ماجرا بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود تا جایی‌که دانکن حس می‌کند نمی‌تواند بلا را کنترل کند و البته کنترل خودش را هم ازدست داده و دست‌کم گمان می‌کند عاشق این زن شده…زنی که هرگز او را نمی‌خواست بلکه فقط قصدش تجربه کردن بود. راهکار چیست؟ باید او را بدزدد و به جایی دور از شهر و مردم برد. جایی‌که بتواند کنترلش کند. پس کشتی تفریحی گزینه خوبی است…

اما در کشتی در جدیدی به روی بلا باز می‌شود. او با دو آدم جدید آشنا می‌شود و دوستانی پیدا می‌کند که کمی فیلسوفانه به زندگی نگاه می‌کنند، گرچه نگاهشان با هم متفاوت است. حالا بلا کتاب می‌خواند و موضوعات جدیدی ذهنش را درگیر کرده اند. او به انسان، زندگی و جهان فکر می‌کند. پس از آن‌جایی که چیز تازه‌ای برای کشف پیدا کرده آتش غریزه جنسی پرشورش فروکش می‌کند که البته خوشایند دانکن نیست.

با این حال، بلا هنوز هم با جهان واقعی واقعی مواجه نشده. او همیشه در پر قو بوده است. حتی از وقتی‌که از خانه گادوین پایش را بیرون گذاشته فقط در هتل‌های لوکس و محله‌های ثروتمند گشت‌و‌گذار کرده. پس در توقف کشتی تفریحی، هری (یکی از دو دوست جدید) او را به کافه‌ای می‌برد که انگار طبقه بالایی برجی است و پایین آن برج مردم بیچاره و فقیر می‌میرند و ضجه می‌زنند…بالا، همه زیر باد پنکه‌های سقفی نشسته‌اند و نوشیدنی گران‌قیمتشان را مزه‌مزه می‌کنند. این لحظه‌ای است که قلب بلا از جا کنده می‌شود و برای اولین‌بار می‌فهمد که زندگی آن‌چیزی که فکرش را می‌کرد نیست.

رسیدن به ثبات: پاگذاشتن به جهان بزرگسالی

البته رسیدن به ثبات به این راحتی‌ها هم نیست. بلا مسیری طولانی را طی می‌کند. بی‌پول شدن باعث می‌شود بلا و دانکن را در پاریس از کشتی پیاده کنند. حالا آن‌ها بدون پول و غذا در پاریس سرد رها شده‌اند. بلا می‌خواهد امتحان کند، تجربه کند و راهی برای حل مشکل پیدا کند. خیلی زود به روسپی‌خانه می‌رسد. برای بلا جالب است که مردم (مردها) برای این‌کار پول می‌دهند و به‌نظرش راهی ساده و منطقی برای کمی پول درآوردن و راحت شدن از این وضعیت است. به هرحال برای کسی‌که اصلا نمی‌داند در دنیا چه خبر است، مهارتی ندارد، درکی هم از عرف و اخلاق اجتماعی ندارد، روسپی‌گری صرفا راهی ساده برای رسیدن به مقداری پول است.

اما دانکن به او می‌گوید: «این بدترین کاری است که زن‌ها می‌توانند انجام دهند.» در این‌جا، او می‌فهمد که کلید خوشحالی را پیدا نکرده و رابطه جنسی نه‌تنها قرار نیست همیشه لذت‌بخش باشد بلکه می‌تواند آزاردهنده هم باشد.

با این حال، بلا نه برنامه‌ی خاصی دارد و نه پولی. برای همین در روسپی‌خانه می‌ماند. جالب این‌جاست که در همین بین می‌خواهد برابری ایجاد کند! آن‌ هم در جایی مثل روسپی‌خانه و می‌خواهد زن‌ها حق انتخاب داشته باشند… او سعی می‌کند با مشتریانش ارتباط برقرار کند و آن‌ها را به چشم انسان ببیند. شاید تلاش برای جبران است، بلا انگار زنی سی‌ساله است که در زندگی‌اش ۱۰ نفر را هم نشناخته. در بین این اتفاقات از جلسات حزب کمونیسم و تلاش برای احقاق حقوق هم سر در می‌آورد. اما این جستجو هم باید به پایان برسد…

هنوز یک مرحله دیگر باقی مانده تا بلا دیگر همه‌چیز را در جهان دیده باشد. حالا نوبت همسری شرور از گذشته است که به زندگی او بازگردد. آلفی به کمک دانکن بلا را پیدا می‌کند. گرچه در ظاهر همسری مهربان است که زن و فرزندش را از دست داده. اما همین‌ که کالسکه‌شان به عمارت نزدیک می‌شود او حرف عجیبی می‌زند:«می‌ترسم خدمتکارها علیه من شورش کرده باشند» خب چرا؟ خیلی اتفاق نامعمولی به نظر می‌رسد. کافی است چنددقیقه صبر کنید تا بفهمید چرا. آلفی واقعا دیوانه‌ای سادیست است. پس بلا تلاشش را برای فرار از خانه او شروع می‌کند و موفق هم می‌شود.

حالا اگر بلا فقدان را هم تجربه کند تکه‌های پازل‌ بزرگسالی کامل می‌شوند. این اتفاق با مرگ گادوین می‌افتد. حالا دیگر سایه گاد هم از زندگی‌اش حذف می‌شود و او که مشغول مطالعه آناتومی است احتمالا می‌رود که دکتر فرانکشتاین دیگری شود…فیلم با تصویری از خانواده‌ای شاد و عجیب به پایان می‌رسد. مکس، توینت، بلا و خدمتکارشان در کنار فلیسیتی (مخلوق دیگر گادوین باکستر)، حیوانات عجیب و آلفی‌بز!

اما استون در نقش بلا باکستر

حال و هوای فانتزی یا فیلمی سورئالیستی

اگر فیلم Poor Things به نظرتان شبیه به رویایی کابوس‌وار است، اصلا عجیب نیست. کافی است به تصویر عجیب همان اوایل فیلم نگاهی بیندازیم. از دکتر فرانکشتاین و زن‌بچه‌ای به اسم بلا گرفته تا اردکی که پاهایی شبیه سگ دارد و مثل آن‌ها راه می‌رود، خوکی که سرش خوک و بدنش شبیه به پرنده است و کالسکه‌ای که انگار با نیروی سوخت فسیلی کار می‌کند و جلویش سر یک اسب وصل شده! استفاده از لنز فیش آی و ایجاد تصاویر کشیده و معوج هم بیشتر به این احساس دامن می‌زند. گرچه این تصاویر شاید فضای رویایی تب‌آلود را تداعی کنند، اما نمی‌توان فیلم را خوابی آشفته یا رویایی کابوس‌وار دانست. دو دلیل دارد: اول این‌که هیچ‌جایی از فیلم اشاره‌ای به خواب، رویا و کابوس و خواب دیدن نمی‌شود. اگر فیلم سورئالیسی بود باید اشاره‌ای به خواب در آن می‌دیدیم. دلیل دوم هم ساختار روایت است. داستان کاملا خطی و با منطق روایی کلاسیک پیش می‌رود. اما همه ما خواب دیدیم و می‌دانیم خواب اصلا در این قالب‌ها نمی‌رود و اتفاقات و تغییراتش را هیچ‌وقت نمی‌توان با منطق جهان بیداری توضیح داد.

اما تا دلتان بخواهد همه‌چیز فانتزی است، مثل همان تصاویر عجیبی که بالاتر اشاره کردیم. اگر در جهان واقعیت بتوانیم دکتری مثل گادوین داشته باشیم شاید بتواند این‌ها را ممکن کند! انتخاب لندنی که انگار مربوط به دوران ویکتوریایی است هم فانتزی را تقویت می‌کند. انگار برای نویسنده‌ها و فیلم‌سازهای مدرن لندن ویکتوریایی جاذبه فانتزی بسیاری قوی‌ای دارد و داستان‌ها و فیلم‌هاز فانتزی زیادی در این دوره می‌گذرند.

رسیدن به بخش رنگی فیلم از نظر بصری حس فانتزی را تقویت می‌کند، اما از طرفی هم موجودات عجیب و غریب کمتری می‌بینیم. بخش رنگی فیلم شاید شما را یاد آثار وس اندرسون (Wes Anderson) مثل هتل بوداپست (The Grand Budapest Hotel) یا گزارش فرانسوی (The French Dispatch) بیندازد. البته فقط وجه رنگ‌پردازی تصاویر می‌تواند آثار وس اندرسون را یادآوری کند. اگرنه خبری از وسواس نسبت به قرینه، بازی‌های جداشده از واقعیت و حس‌و‌حال آرام نیست. با این حال به وجه فانتزی فیلم دامن می‌زند.

بیایید یک‌بار دیگر هم بلا را از نظر بگذرانیم…آستین‌های پفی‌اش کاملا یادآور همان لباس‌های دوران ویکتوریاست. اما چیزی‌که پوشیده شبیه کراپ یا بلوزی است که با شلوارک یا دامن کوتاه ست شده و البته موهای باز و بلندش که به حال خودشان رها شده‌اند. او شبیه هیچ‌کدام از افرادی که می‌بینیم نیست، شبیه هیچ‌کدام از زن‌ها لباس نپوشیده است. اما انگار وجودش در این تصویر کاملا پذیرفته است، هیچ‌کس به او مثل غریبه یا آدمی عجیب نگاه نمی‌کند. لباس عجیبش نه باعث آبروریزی است و نه به‌خاطرش آزاری می‌بیند… با در نظر گرفتن فضای ویکتوریایی تصاویر فیلم، واقعا عجیب است.

بیچارگان و موجودات عجیب ساخت گادوین باکستر

بیچارگان: دنبال چه رویکردی در فیلم باشیم؟

احتمالا ساده‌انگارانه باشد که فیلم Poor Things را صرفا به خوانش فمنیستی تقلیل دهیم. بیچارگان انگار بیشتر به این سوال می‌پردازد که اگر در کودکی جامعه‌پذیر نشویم و آن‌طور که هست وزن اجتماع روی شانه‌هایمان سنگینی نکند و هرکدام بتوانیم در هرزمانی که به نظر مناسب است شروع به کشف جهان کنیم چه می‌شود؟ اگر بتوانیم از زیر سایه عرف خارج شویم و بیشتری به موجودی که بودیم، به انسان به عنوان موجودی دارای غریزه است نزدیک شویم چه می‌شود؟ احتمالا انتخاب یک زن برای ایفای این نقش به‌جای یک مرد بیشتر از بحث فمنیستی کارکرد روایی دارد و در خدمت داستان است. اگر به‌جای این کودک‌زن، یک کودک‌مرد داشتیم بعضی از رفتار‌ها آن‌قدر تابوشکنانه به نظر نمی‌رسدند. شاید از دید بعضی‌ها رفتار‌های اشتباه و یا حتی مشمئز‌کننده بودند اما سایه عرف روی سر آن‌ها سنگینی نمی‌کرد. چه بسا حتی این رفتارها به‌طورکلی در جامعه پذیرفته‌شده باشند. بنابراین بلا می‌توانست این تلاش برای فراتر رفتن از چارچوب اجتماعی، تجربه کردن و پروبال دادن به غریزه را با شدت بیشتری به تصویر بکشد.

البته که می‌توان فیلم را با نگاه فمنیستی هم دید، کافی است به همین نکته توجه کنیم که اگر به‌جای او شخصیتی مرد داشتیم رفتارهایش این‌قدر بحث‌برانگیز نبود. به علاوه، خود این موضوع دلیل خوبی برای استفاده از ژانر فانتزی هم هست. جدای از آزمایش‌های عجیب و غریبی که هیچ‌جوره در واقعیت نمی‌گنجند، تصور کنید زنی در جهان واقعی می‌خواست این مسیر را طی کند، چقدر امکان‌پذیر بود؟ چقدر ممکن بود بعد از چندروز، چندهفته یا چندماه در بیمارستان روانی بستری شود؟ همان‌طور که در فیلم هم می‌بینیم آلفی، همسر سابقش رفتارهای او و تمایلات جنسی‌اش را به بیماری یا هیستریا نسبت می‌دهد که در آن دوران بیماری‌ای زنانه شناخته می‌شد و دلیلش هم اندام‌های زنانه بود و راه‌حلش جراحی و خلاص شدن از شر بخش‌های مشکل‌ساز! این هم می‌تواند سرنخی باشد که بلا قبل از خودکشی و زندگی دوباره‌اش زنی بوده از نظر عاطفی و جنسی سرکوب‌شده و شاید باتوجه به شخصیت آلفی مورد سوءاستفاده عاطفی و روانی هم قرار گرفته. با این حال او شانسش را پیدا کرد که زندگی‌اش را دوباره زندگی کند…


منبع

درباره ی ماکان نیوز

مطلب پیشنهادی

تریلر جدید انیمه Oshi no Ko در آستانه شروع فصل دوم؛ تصاویر و ویدیو قسمت اول

به زودی فصل دوم انیمه مشهور و محبوب Oshi no Ko به نمایش گذاشته خواهد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *