با پیروی از قسمتی که در هفته گذشته از فصل دوم سریال خاندان اژدها (House Of The Dragon) پخش شد، حال این هفته قسمت دیگری از سریال را شاهد هستیم که عمدتاً با مضامین سیاسی و چیدمان تاریخی به ما ارائه شد که در پایان آن شاهد خشونت شدیدتر و بسیار سرگرم کنندهتری نسبت به کودک کشی هفته گذشته بودیم. البته نباید بد برداشت کنید، این حرف به آن معنی نیست که صحنه کشته شدن کودک دلپذیر بود، اما من ترجیح میدهم هر روز درگیری دو شوالیه را ببینم تا آن صحنه وحشتناکی که در وقایع Blood and Cheese اتفاق افتاد. در این قسمت جدید همچنین شاهد نبرد تا سرحد مرگ آریک (لوک تیتنسور) و اریک (الیوت تیتنسور) کارگیل بودیم که به طرز تکان دهندهای خوب بود، البته این صحنه تا حد زیادی به لطف بازیگران عالی و نه بی نقص خوب از آب درآمد.
کارگیلها هرکدام شوالیههای گارد پادشاه قسم خورده فرمانروای قبلی، پادشاه ویسریس اول (پدی کانسیدین) بودند، اما زمانی که های تاورها کودتای کوچک خود را در پایان فصل گذشته رقم زدند، این دو برادر هر کدام جبهه مقابل هم را انتخاب کردند. اریک که از رفت و آمدهای مکرر اگون (تام گلین-کارنی) به فاحشه خانهها و دعواهای غیرقانونی که در آن کودکان فقیر برای سرگرمی دیگران میجنگیدند سرخورده شده بود، سعی میکرد برادرش آریک را متقاعد کند که از رینیرا (اما دارسی) حمایت کند، اما برادرش تسلیم این حرفها نمیشود. چون او سوگند یاد کرده بود و حاضر نبود صرف نظر از تمایلات و روحیات شاهزاده اگون، سوگندش را زیر پا بگذارد. در ادامه با مجله بازار همراه باشید تا بدانید ماجرا از چه قرار است.
اریک که از اگون سرخورده شده بود، از کینگز لندینگ (King’s Landing) گریخت و به دراگون استون رفت تا به رینیرا وفاداری خود را ثابت کرده و به یکی از محافظان او تبدیل شود. اریک عقب مانده بود، اگرچه در اپیزود امشب احتمالاً باید متوجه میشد که آیا میتواند از اگون حمایت کند یا خیر، از طرفی ماندن زیر مشت آهنین لرد فرمانده کوچک، سر کریستون کول (فابین فرانکل) ایده بدی بود. کول، از این که شاهزاده جوان جیهاریس زیر نظرش به قتل رسیده است، به دنبال مقصر میگردد و وقتی متوجه میشود که شنل سفید آریک گل آلود است، شروع به سرزنش کردن آن میکند.
در ادامه با تشدید سرزنش کول، او تصمیم میگیرد تا نه تنها به شوالیه دستور دهد که قبل از خوردن غذا شنل خود را عوض کند، بلکه در همانجا مأموریتی برای او در نظر میگیرد. کول به آریک دستور میدهد که باید خود را به دراگون استون رسانده و با تظاهر و معرفی خود به عنوان برادر دوقلویش، به قلعه نفوذ کرده و رینیرا را در آنجا بکشد. آریک در ابتدا با این دستور مخالفت میکند، چون او یک شوالیه است نه یک قاتل! اما کول کوتاه نیامده و او را بدون مشورت با اگون یا دست پادشاه اتو هایتاور (ریس ایفانس)، به ماموریت بسیار پر ریسکی میفرستد.
هنگامی که آریک به دراگون استون میرسد، کرم سفید، میساریا (سونیا میزونو) در حالی که به تازگی با اریک و ملکه در قلعه بوده است، تقریباً متوجه قضیه میشود. اما در اینجای فیلم من منتظر بودم تا او به نوعی زنگ هشدار را به صدا درآورد، اما او هرگز این کار را نمیکند، مگر این که قرار باشد بعدها بفهمیم که اتفاقاتی رخ داده که در آن نقش داشته است و طی آن آریک در نهایت شناسایی شده است.
آریک راهی اتاق خواب رینیرا میشود و با نزدیک شدن به او شمشیرش را میکشد. درست در آن زمان، اریک نیز وارد اتاق شده و این دو در یکی از بهترین صحنههای اکشنی که سریال ارائه کرده را رقم میزنند. چیزی که این صحنه را بسیار عالی میکند، این واقعیت است که خیلی سریع این دو مبارز و برادر دوقلو که تقریباً شبیه هم به نظر میرسند، به قدری در هم تنیده میشوند که نمیشود تشخیصشان داد. مطمئنا بنده و دیگر مخاطبانی که سریال را تماشا کردیم، نمیتوانیم بگوییم کدام آریک و اریک است. گرمای نبرد، حرکات رزمی مرگبار، صداهای مشابه شمشیرها و شکل زرهها همگی احراز هویت مبارزان را غیرممکن ساخته بودند.
حتی در این صحنه یکی از محافظان ملکه میگوید: «نمیتوانم بگویم کدام یک از آنها چه کسی است!». پس من مخاطب هم هم نمیتوانم و همین سطح دیگری از تنش را به مبارزه اضافه میکند. اگر یکی دیگری را میکشت، آیا اریک از رینیرا محافظت میکند یا آریک بعد از مبارزه باید رینیرا را بکشد؟ در پایان، آنها یکدیگر را میکشند، هر چند آخرین مبارزی که بعد از نبرد همچنان زنده مانده بود، رو به رینیرا کرده و قبل از این که خودکشی کند، از او طلب بخشش میکند. آیا اریک برای پایان دادن به زندگیاش طلب بخشش میکرد؟ یا این آریک بود که در شوک و اندوه از مرگ برادرش بالاخره فهمید که انجام این ماموریت ارزشش را نداشته است؟ البته آریک پیشتر به کول گفته بود: «ما یک روح هستیم که در قالب دو بدن تقسیم شده است».
در بخش دیگر اپیزود، مراسم تشییع پیکر پر از غم و اندوهی را که قبلاً ذکر کردم، میبینیم. البته اتو های تاور فکر میکرد که نمایش عمومی جسد شاهزاده در بین مردم، موجب همدردی آنها با خاندان سلطنتی شده و از طرفی چهره عمومی رینیرا و جبهه سیاه تارگرینها را خدشه دار میکند، که همین هم میشود و این طرحی است که تقریباً جواب میدهد، البته تا زمانی که اگون تمام موشگیرها را بیرون از رد کیپ (Red Keep) به دار میآویزد. بخاطر این کار، اثر طرح اتو های تاور کمرنگ شده و وزنه رقابت کمی متعادل میشود. بخاطر این کار اگون، اتو خشمگین میشود، اما او بخاطر این که در این کار زیاده روی میکند، اگون را از خودش میراند.
اگون بخاطر سرزنشهای اعصاب خورد کن پدربزرگش به او میگوید: «تو دست پدرم بودی، نه دست من». اتو هم در حالی که از عجول بودن (کاملاً غیرمعمول) نوهاش ناامید شده، راهی هایتاور میشود و سر کریستون کول دست جدید پادشاه میشود. البته این تخت قدرتی است که خود اتو برای نوهاش ساخته است، اما فقط خودش در این باره مقصر است. در دراگون استون، رینیرا از دست شوهر و همچنین عمویش، دیمون (مت اسمیت) به خاطر نقشی که او در مرگ شاهزاده داشت، عصبانی است، اگرچه دیمون دخالتش در ماجرا را انکار میکند. با این حال او یک دروغگو است، بنابراین ما نمیدانیم که او واقعا چه گفته است. در نهایت آنها با یکدیگر بحث میکنند و در آخر دیمون برای جمع آوری ارتش و آماده شدن برای جنگ عازم هارنهال میشود.
در خارج از ماجراهای خاندانهای قدرت، صحنههای متعددی با آلن از هال (ابوبکر سلیم) و برادرش آدام (کلینتون لیبرتی) میبینیم و از نحوه روایت داستان میشود فهمید که روند معرفی آهسته آنها، نشانگر این است که با شخصیتهای مهمی در آینده آشنا خواهیم شد. ما همچنین شاهد شرایط سختی هستیم که آهنگر هیو همر (کیران بیو) در آن بدون پول است و دختری بیمار دارد. در این مرحله، ما تازه با این شخصیتها آشنا میشویم. دلیل آشنایی ما با آنها فعلا مشخص نیست ( در حالی که من بخاطر خواندن کتاب دلیل آن را میدانم، اما قصد ندارم اسپویل کنم. فقط در این حد بدانید که آنها شخصیتهای مهمی هستند و به زودی دلیل آن را خواهید فهمید!) در مجموع، این قسمت تا حدودی سرعت روایت کندی داشت، اما واقعاً آزار دهنده نبود.
من به شخصه پذیرفتهام که سریال خاندان اژدها یک جانور بسیار متفاوت از سریال بازی تاج و تخت است. ما هنوز در آستانه جنگ هستیم و من گمان میکنم که وقتی به آن مرحله رسیدیم و تمام جنگ در آسمان و زمین شروع شد، همه چیز خونینتر و دیوانهکنندهتر میشود. فکر میکنم مشکلی که با با فصل جدید دارم، بیشتر به اهمیت دادن به شخصیتها مربوط میشود. یعنی تعداد بسیار کمی از شخصیتها وجود دارند که واقعاً شما را وادار میکنند تا آنها را ریشه یابی کنید. برای مثال شخصیتهای بچههای استارک یا بعدها جیم لنیستر، تیریون، جان اسنو یا دنریس (عمدتا) و غیره.. در سریال گیم آف ترونز دارای عمق بیشتری بودند و مخاطب علاقمند میشد تا سراغ گذشته آنها برود، اما در این سریال فعلا چنین چیزی وجود ندارد.
سربال بازی تاج و تخت پر شده بود از شخصیتهای غنی که مارتین در کتابهایش به آنها روح داد. شخصیتهای Fire & Blood فقط افرادی از یک کتاب تاریخی هستند و اقتباس HBO در حالی که مطمئناً بعدهای بیشتری را به آنها میدهد و عمق بسیار بیشتری را به شخصیت آنها میبخشد، باز واقعاً ما را عاشق هیچ یک از آنها نمیکند. شاید رینیرا و پسرش جیس (هری کولت) و دختران دیمون از این قبیل شخصیتها باشند.
البته ما ریشه شخصیت دیمون را داریم، زیرا او جذاب و خطرناک است، اما در هسته کاراکتر خود مرد بدی است. ویسریس پادشاه خوبی بود اما دیگران او را ضعیف میدانند. آلیسنت شخصیت قابل ارتباطی دارد، اما واقعا دوست داشتنی نیست. با این حال و در کل روایت این سریال جذاب است. این فصل یک داستان عالی برای ما دارد، حتی اگر شخصیتهای سریال خاندان اژدها نسبت به قهرمانان سریال بازی تاج و تخت دارای عمق و ریشه کمتری باشند. در کل و در ادامه شما با روایتی طرف خواهید بود که بیشتر شبیه تراژدی شکسپیر است. نظر شما در این باره چیست؟ لطفا نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
میزگیم سینمایی با امید لنون و شایان | چی بیینیم؟ چی بازی کنیم؟
منبع