یک جامعه شناس گفت: در ایران یک نوع نارضایتی هستی شناختی در طول تاریخ وجود دارد، شاید به این دلیل که ملت کهنی هستیم، فرهنگ کهن و حافظه تمدنی داریم اما شرایطمان طوری بوده که اجازه موفقیت به ما نداده است، ملتی هستیم که میخواهیم موفق شویم اما نمیتوانیم، شاید دلیل اعتراضات سال ۱۴۰۱ هم همین بود.
«جامعه ایران یک جامعه گمراه کننده است»، این را مقصود فراستخواه میگوید. جامعهای که در ظاهر با آسیبهای زیادی مواجه است، از نظر اقتصادی شاخصی مانند ضریب جینی نشان میدهد وضعیت مساعدی ندارد، از نظر اجتماعی ایران جزو جوامعی است که مردمانش تجربههای عاطفی منفی بسیاری دارند، این جامعه در شاخص کامیابی اصلاً وضعیت خوبی ندارد و در حالیکه ارزشهای بقا در آن از ارزشهای شکوفایی جلوتر افتاده است اما همچنان میخواهد موفق شود. همه اینها درحالیست که همزمان نبودن سیاستهای رسمی با جامعه آن را تبدیل به یک جرم بحرانی کرده است، این اصطلاحی است که فراستخواه آن را برای جامعه ایرانی بهکار میبرد.
این جامعهشناس معتقد است جامعه ایرانی به یک جرم بحرانی تبدیل شده که هر لحظه میتواند آبستن یک ایدئولوژی رادیکال شود، ایدئولوژیای که بیاید با مستعمره کردن نارضایتیهای مردم آنها را اصطلاحاً از چالهای به چاه بیندازد. او درمقابل این مستعمرگی ایده قلمروسازی را مطرح میکند، میخواهد از هر نقطه امیدی برای نجات جامعهای چنین بحران زده استفاده کند که به تعبیر خودش در نقطه کور حکومت قرار دارد، برای همین میگوید: «بهجای جنون زوال، نبوغ بقا داشته باشیم.»
منبع