آرامش چشم تورا دریا به خود ندیده است زیبایت قلب مرا به خاک و خون کشیده است جانم به لب رسیده است طلوع خنده های تو غروب لشگر غم است بگو چه نام نهم تورا هرچه بگویم کم است نرسد دست خیالم به تو ای ماه بلندم برسان مرا به اوج تا به تو این دل را ببندم نرود دمی …
توضیحات بیشتر »