یکی هست که بی تو بیماره
بی تو از زندگی بیزاره
تا تو رو نبینه بیداره
بدجوری دل بسته بیچاره
اون فقط یه دلخوشی داره
که عکست هنوز رو دیواره
عاشقی مثل خودآزاری
واسه دردی که دوستش داری
نه که زور باشه و اجباری
دردسر میخواستی انگاری
میدونستی که تو چه راهی
امروز داری پات و میذاری
بازی رو میبازه اونکه دل و میبازه
میبینه خوشبختی رو بی حد و اندازه
به خودش میاد میبینه که یه دیوونه س
که داره شعرای بی قافیه میسازه
اما این دیوونه می دونه
تا ابد دیوونه می مونه
باشی و نباشی تو خونه
هر روز از عشق تو می خونه
حتی اشکای روی گونه
غصهٔ دل رو نمیدونه