شب، زیر نور ماه
من، نیستم رو به راه
هر لحظه جاذبه
میسازه خاطره
از رنج و فاصله
خشم، کرده تو وجودم ریشه
ترس، داره سد راهم میشه
میگه دست نزن به اسلحه
آرزوهات ارجهه
به هرچی فکر پوچه
یه مشت توجیههای مسخره
درگیرم (مبهمه همهچی تو دنیا)
نمیدونم (آیا میرسم به فردا؟)
که میتونم (دووم بیارم با دردا)
یا نمیتونم (سایهست پا میذارم هرجا)
دستم نیست )یخ زده خون توی رگهام)
افکارم (حس میکنم همیشه تنهام)
از این حالم (ندارم تصویری از فردام)
بیزارم (نمیباره حتی اشکام)
جنگ، بین عقلم و قلبم
نه، فایده نداره مثل قبلا
اعتماد ندارم به هیچ کسی حتی خودم
زندگی ازم ساخته هیولایی که شدم
بس که شکستم، بس که بازنده بودم
گم شدم تو قسمت تاریک وجودم
نه نوری، نه امیدی، چقد زندگی کوتاهه
میکشم ماشه رو اینجا آخر راهه
آشوبم (سیاهه همهچی تو دنیام)
داغونم (گم شدم از مسیر رویام)
کابوسه؟ (تمومی نداره غمهام)
یا بیدارم؟ (نمیخوام بمونم با دردام)
دستم نیست )یخ زده خون توی رگهام)
افکارم (حس میکنم همیشه تنهام)
از این حالم (ندارم تصویری از فردام)
بیزارم (نمیباره حتی اشکام)