ای همه مستی من ز می نگه تو ای نگه تو زده شرری بر جانم
مرو از بر من که صنم دگری جز تو نمیدانم
در بر من بنشین گله مکن و بیا که عطش تو به دل من آتش زد
تو بگو تو بخوان که سخن تو به دل نغمه ی دلکش زد
در دامت افتادم برده ای از یادم ای جان و جانانه بازآ
در غمت جان دادم بشنو این فریادم ای دُر دردانه بازآ
ای که نهان چو پری از نظری در خوابم هر دم جلوه گری خوابی رویایی
نام تو شد به لبم تاب و تبم ذکر نامت شد ماه شبم شوری غوغایی