اگر که غم تو
بماند به این دل
بگو چه کنم
اگر کشتی بغض
نشیند به ساحل
بگو چه کنم
اگر خاطراتت
رها نکند حال دیوانه ام را
از این حال زخمی
چه سود و چه حاصل
بگو چه کنم
تمام این شهر تویی
پنجره ی بسته منم
تو اسمان داری و من
از این قفس خسته تنم
ستاره بارانی و من
یک شب دلگیر و سیاه
تو خنده ی شوقی و من
سکوتی غمگین پر از اه
از ان همه عشق چه ماند
جز غم و حسرت
وه که به این موج شکست
کشتی طاقت