تهران شده یه شهر خسته کفه ترازو سمت آدم پسته
حال و هواش خاکستری دودی گوشتو میخوری تف میکنی هسته
اینجا یکی رو عرشه و بی غم یکی چندر غازش هرروز میشه کم
بمبم تکون نمیده یه خونه هایی یکی با یه بارون سقفش میشه نم
تهران یعنی سگ دو و تکرار از خودی غریبه میبینی آزار
انقده نخوابیدی که یه وقتایی عقربه ی ساعتو میبینی تو تار
اینجا یکی تو بغل یارش یکیم شکسته ابره و بارش
رابطه ها بند تار مو و ساده هر کی میره دیگه پی کارش
تهران یعنی بقا برتر توش دووم میاری اگه باشی سر تر
میره جلو سرباز و شاه سر جاش اگه غفلت کنی میشی خاکستر
این شهر لعنتی دریاست که از بامش قشنگ تره
فانوس دریاییش میلاد از مهتابش پر رنگ تره
یه ناخودام که چند سالی تو مه گوگرد گم شده
اسکله ی آزادیم دور تر از این مردم شده
اینجا یه بچه تو ناز و نعمت یکی تعمیرگاه پیش اوس نعمت
یکی دور دورو خرید مدرک یکیم کارگر و بعدشم خدمت
تهران یعنی صبح زود و مترو زن و شوهر باید کار بکنن هردو
تو این همهمه و جنگ اعصاب یادمیگیری بکشی رو دوشت دردو
اینجا همیشه تو ترافیکی بدی موج میزنه فراموشه نیکی
جلو هم دوست و پشت هم دشمن پوکیده و خسته تو ظاهر شیکی
تهران یعنی به یه نقطه خیره آدم به خودش میاد میبینه دیره
یه خونه زیر پونز اونم از دم قسط چجوری میخاد عمر و پس بگیره
اینجا میشیم همرنگ جماعت گاهی شنا خلاف جهت عادت
چشم رو هم میذاری سال جدید و نمیدونی گذشته چطور این مدت