ﻣﻦ از آن ﭼﺸﻢ ﺗﺮت ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻢ
از ﺳﺮ ﭘﺮ ﺧﻄﺮت ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ
ﮔﻔﺘﻰ از ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻋﺸﻖ ﻧﺘﺮس
از دل ﺑﻴﺨﺒﺮت ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ
ﻫﻢ زان ﺧﻨﺪه ﺑﻰ اﺣﺴﺎﺳﺖ
ﻫﻢ از آن ﺧﻨﺪه ی ﺑﻰ اﺣﺴﺎﺳﺖ ﻫﻢ از اﻳﻦ ﭼﺸﻢ ﺗﺮت ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ
ﻋﻤﺮ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﺬرد ﭘﻰ در ﭘﻰ آه
ﻣﻦ از ﮔﺬرت ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ آه ﻣﻦ از ﮔﺬرت ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ
ﮔﺮﭼﻪ ﻓﺮﻳﺎد ﻣﺮا ﻣﻴﺒﻴﻨﻰ
ﻣﻦ از آن ﮔﻮش ﻛﺮت ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ
ﭼﺸﻢ در ﭼﺸﻢ ﻣﻨﻰ و ﻣﻦ از ﭼﺸﻢ آﺷﻮﺑﮕﺮت ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ
ﻓﻜﺮ رﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﺮت ﻧﻴﺴﺖ وﻟﻰ از ﺧﻴﺎل ﺳﻔﺮت ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ
ﺑﺎرﻫﺎ داد ﻛﺸﻴﺪم ﺳﺮ ﺧﻮد ﻛﻪ ﭼﻪ از ﺑﺎل و ﭘﺮت ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ
ﻫﻢ از آن ﺧﻨﺪه ی ﺑﻰ اﺣﺴﺎﺳﺖ ﻫﻢ از اﻳﻦ ﭼﺸﻢ ﺗﺮت ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ
ﻋﻤﺮ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﺬرد ﭘﻰ در ﭘﻰ آه ﻣﻦ از ﮔﺬرت ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ آه ﻣﻦ از ﮔﺬرت ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ