جهانِ خالىام از تو كشانده سمتِ سكوتم
چه غربتىست كه بى تو هميشه رو به سقوطم
چه عادتىست كه دنيا به كامِ عشق نمانده
به سينه داغ كشيده، به شانه زخم نشانده
بگو چه چاره كنم براى دورىِ تو
ببين شكسته مرا غمِ صبورىِ تو
دوباره داغِ تو را كشيده شانهى من
بهانه كرده تو را غمِ شبانهى من
گذشته از شب و روزم هجومِ خاطره بى تو
نشسته بر دلِ تنگم غبارِ پنجره بى تو
بگو كه بى تو چگونه غم از زمانه بگيرم
بگو كه بى تو چگونه به پاىِ عشق بميرم
بگو چه چاره كنم براى دورىِ تو
ببين شكسته مرا غمِ صبورىِ تو
دوباره داغِ تو را كشيده شانهى من
بهانه كرده تو را غمِ شبانهى من