گفتی میرم رفت به قیامت دیدار
من کشیدم خط و نشون بر دیوار
آخرش با پای خود میای
شب دراز است و قلندر بیدار
نه دگر نای دویدن دارم
نه اصلا شوق پریدن دارم
ولی باز منتظرت می مانم
من به تو قول رسیدن دادم
هرجای این شهر شلوغ
هر گوشه اش بحث توبود
شبی به خوابم تو بیا
خسته ام از ترس سقوط