چشام بستست ولی فکرم یه عمره که نخوابیده
مرورت میکنم هر بار بهم حس جنون میده
نفس میکشم و اشکام نشون میدن چقدر خستم
نمیدونی چرا زندم نمیدونم چرا هستم
نمیخوام با یه دلشوره که افتاده توی جونم
تورو از اتفاقی که نیفتاده بترسونم
صبوری میکنم هربار یه حسی تو دلم میگه
دلت آروم گرفت آخر ولی پیش یکی دیگه
از امروز هر شبم گریست با یه حس عذاب آور
شب و روزام یکی میشن با این قرصای خواب آور
نگفتی خسته ای از من نگفتی که داری میری
فقط دیدم به جای من داری تصمیم میگیری
سپردی من رو دست کی به دیوارای این خونه
منو این قرص خوابی که واسم لالایی میخونه
هنوز هر جای این خونه واسم خاطره میسازه
نگاهم سمت چی باشه منو یاد تو نندازه