ساده نبود و ساده نیست
این دلهره، این اضطراب
سنگ تو بود که زد به هم
صورتِ خورشید و تو آب
ساده نبود که دست تو
در رو به روی خونه بست
هنوز شبم منتظر و
سپیده دم مضطرب است
من سکوت سال هات رو
یک شبه فریاد کردم
به نگاه ساده تو
به تو اعتماد کردم
واسه آغوش یخ تو
یه جهنم شعله بودم
من به دژخیم سکوتت
قطعنامه می سرودم
تن رفت ولی سایه
محکوم به ماندن شد
لبهای گنهکارت
درگیرِ نگفتن شد
در خانه ی خاموشه
خالی شده از دیدار
رویای تو کابوس
هر ثانیه من شد
شب بود و تو می رفتی
شب بود و همه غربت
من ماندم و دستان
بی رحم شب هجرت
باور داشتم دستت
با من هست تا آخر