چشم انتظارت مانده ام در حسرت این سال ها
رویای پروازم چه داشت جز رد خون بر بال ها
چشم انتظارت مانده ام در پیله ای دور خودم
جز سوختن راهی نبود پروانه هم که می شدم
با برگِ افتاده به رود برگشتنی در کار نیست
در قلب تو این خاک خشک رویای شالیزار نیست
از تو ولی تلاطمی در جان من جا مانده است
طوفان تو این صخره را به جنگ دریا خوانده است
از خاطراتت رفته ام از خاطرم نمی روی
روح منی تا وقت مرگ از من جدا نمی شوی
پیوندی محکم بین ماست در اوج بی صدایی ام
مثل تو و زیبایی ات مثل من و تنهایی ام
چشم انتظارت مانده ام در حسرت این سال ها
رویای پروازم چه داشت جز رد خون بر بال ها
چشم انتظارت مانده ام در پیله ای دور خودم
جز سوختن راهی نبود پروانه هم که می شدم