ستایشم تویی
میخام ازت
تو دنیای عشقو عاشقی
سفارشم کنی
که تو دل سنگو منو چجور بردی
منیکه میخاستم
هر طلوع شه غروب فوری
قصم؟؟
هر صفش صد فصلم
از طرف پدرم پس زدم
حبس قلمه دستمم
پیشونیمو خط زدم
یخ زدمو به گرم لگد
چشمم به هر تگرگ
موندم با تبمو
هرکی خواست
با زخم میزد
که باز بد منم
بغضی که نیومد
خورد تو قلب ترک
ساحره های خام
بازیه یه مُشت
بیشرفه حسرتن
که تارمو بافت
یه سنگ
به هرکی اود سمتم
گفتم لبخند نزنو
زدم شدم متهم
به حرف حق
یه متلک
تو دنیای برعکس
مبارزم
ولی
تا تورو دیدم(ستایش)
گرخیدم آرامشم
آارامه شب
آوردی وجدم
که منه بی پروای حبس
تا تونست پر زد
گذشترو با قدرت رد کرد
داد به حضورش رمق
بی نجوای قمر
شدم پروازو بلد
طوفان هوای تو باله
یه پرواز راحت تو آسمونه صاف
وقتی مهلکه سرب ذوب چارچوبا آشوب قانونا تباه
جورچینات جوره تو جادوی سراب
قبلا میگذشت ساعت روزا
تو این دله سنگه منو چجور بردی؟
منیکه میخاستم هر طلوع بشه غروب فوری
میرفتن پاکتا دور باااا غروب
دورررره دوووووررررر
ستایشم تویی
میخام ازت
تو دنیای عشقو عاشقی
سفارشم کنی
که تو دل سنگو منو چجور بردی
منیکه میخاستم
هر طلوع شه غروب فوری