صبر کن تا خنده هایت را به خاطر بسپرم
صبر کن باید صدایت را به خاطر بسپرم
روزگار من برای دوریت آماده نیست
زندگی کردن بدون تو برایم ساده نیست
تا تو باران خواستی من گریه کردم از خوشی
ای دلیل زندگی! داری دلم را می کُشی
سخت دل بستی به این دیوانه؛ آسان می روی
من تماشا می کنم؛ همراه باران می روی
عطر گیسوی تو در این کوچه جاری مانده است
از تو دلتنگی برایم یادگاری مانده است
تو دل از من خواستی من جان برایت داده ام
من دلم را به تماشای تو عادت داده ام