رفتی و بی تو کم آورده دلم
راه خودش راجدا کرده دلم
از تو که میروی به راهت
پشت سر هم بد آورده دلم
باز مرا با غم و اندوه رها کرده دلم
کاش بیایم من به خوابت
میروی و قلب من از عشق جدا میماند
از من بی تو فقط هیچ به جا میماند
بر سر من این که چه آید خدا میداند
موی پریشان تو
غم چشمان تو
تب دستان تو
برده قرارم
از خدا بی خبر
مانده نگاهم به در
در غم تو چاره ندارم
جان به جانم کنی
همهی جانم تویی
بی تو مرا تابِ نفس نیست
اشک پنهان منم
بی سر و سامان منم
بی تو جهان غیر قفس نیست